|
|
|
( 1428)حالها موقوف فکر و رأی او |
|
زنده از نفخ مسیحآسای او |
( 1429)عاشق حالی نه عاشق بر منی |
|
بر امید حال بر من میتنی |
( 1430)آنکه گه ناقص گهی کامل بود |
|
نیست معبود خلیل آفل بود |
( 1431)وآنکه آفل باشد و گه آن و این |
|
نیست دلبر لا اُحبّ افلین |
( 1432)آنکه او گاهی خوش و گه ناخوش است |
|
یک زمانی آب و یک دم آتش است |
( 1433)برج مه باشد ولیکن ماه نی |
|
نقش بت باشد ولی آگاه نی |
( 1434)هست صوفیّ صفا چون ابن وقت |
|
وقت را همچون پدر بگرفته سخت |
ابن الوقت: آن که فرصت را از دست نمىدهد.
صوفى ابن الوقت باشد اى رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق
133 /د1
صافى: ابو الوقت. که وقت و حال در فرمان اوست.
لا اُحِبُّ الآفلین: اشاره دارد به قصهْ حضرت ابراهیم(ع) که ماه و خورشید را خدا می پنداشت اما پس از افول آنها دید که خدای جاودان اینها نیستند، وگفت: « من آنچه را که افول کننده است دوست نمی دارم.[1] (نگاه کنید به: شرح بیت 429/د 1. )
آب و آتش: کنایه از دستخوش تغییر حال بودن.
برج ماه: هر یک از برجها را طبیعتى است. برخى برجها گرمند چون حمل، جوزا، اسد میزان، قوس، و دلو و برخى برجها سرد چون ثور، سرطان، سنبله، عقرب، جدى، و حوت[2].
نشاند از دیده باران سحابى که طالع شد قمر از برج آبى
از همه کشته فلک دانه خوشه خورد و بس چون سوى برج خوشه رفت از سر برج آذرى
(خاقانى)
پس تغییراتى که حادث شود در برجى است که ماه در آن است و خاص آن برج است اما خود ماه را تغییرى نیست.
( 1426) ولى آن که صافى شده از حال و زمان فارغ است و با وقت کار ندارد آن صوفى است که ابن الوقت است . ( 1427) صافى کسى است که حالات تابع عزم و رأى او بوده و از دم مسیح آساى او زندهاند . ( 1428) تو عاشق حالى نه عاشق من و بامید حال بگرد من مىگردى. ( 1429) کسى که گاهى ناقص و زمانى کامل باشد او معبود خلیل نبوده و از آفلین خواهد بود. ( 1430) آن که آفل بوده گهى این و گهى آن باشد دلبرى حق او نیست که فرمودهاند لا أُحِبُّ اَلْآفِلِینَ 6: 76 آنان را که غروب کنند دوست نمىدارم. ( 1431) آن که گاهى خوش و زمانى ناخوش است دمى آتش وقتى آب باشد. ( 1432) او برج ماه است ولى ماه نیست نقش بت است است ولى روح و آگهى ندارد . ( 1433) صوفى صفا چون ابن الوقت است دم را غنیمت دانسته وقت را چون پدر سخت بگرفته است .
مولانا از همین صافی سخن میگوید که از دم «مسیح آسای او» حالات گوناگونی در صوفیان پدید میآید و حال مریدان، «موقوف عزم و رأی او» است. مولانا میگوید: معشوقی که گاهی در کاستی و زمانی در کمال و تمام است، نمیتواند معشوق حقیقی حضرت ابراهیم خلیل باشد. اشاره دارد به آیه سورهْ انعام و قصهْ خدا پنداری ماه و خورشید. اما پس از افول آنها دید که آنها خدای جاودان نیستند. از اینرو گفت: «لا أُحِبُّ اَلْآفِلِینَ» مطلوب مرا هیچ گاه افول نیست. آن که در طلب است خواهان وقت و حال است و آن که به مطلوب رسیده و صافى شده پیوسته با خداى ذو الجلال. طالب باید به همت خود بنگرد و نقد خویش را وقعى ننهد. نگوید مرا با این نقد اندک جستن او ترک ادب است، چه آن چه در این راه مطلوب است نقد نیست طلب است. طلب به مطلوبت رساند، و با طالبان هم سفر شدن بدان جایت که خواهى کشاند.
واصلانِ به حق نیز چنیناند و «آن که یک دم کم، دمیکامل بود»، نمیتواند مطلوب مرد حق باشد. مردان راه حق که موقوف حال میشوند، مانند برج ماه هستند اما نور ماه در آنها نیست. ظاهراً جلوهْ الهی دارند اما معرفتِ بیواسطهْ حق با آنها نیست.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |